در این دنیا کسی یار کسی نیست ما تجربه کردیم کسی غمخوار کسی نیست
پر ميکرد يادت، همه حجم خالي فضايم را
و خواستنت شيطنت ميکرد، در مسير نبض رگهايم
بوته نورس احساسم، ريشه دوانده بود در تري اشکهايم
همه روزه، ميشنيدم صداي عشق را
حتي در قيژ قيژ، لولاي در قديمي
همه شب;
پشت پرده، سايه اي از جنس تو اردو زده بود
روياي هم آغوشيت نخ بادبادکي بود
که مرا بالا ميکشاند تا دب اکبر
و در مجادله ناکوک دل و عشق،
کوچکتر از باخته شده بود "عقلم"
تو ميدانستي;
روياي شيرينم، يخيست
"هايش" کردي
چه ساده تبخير شد از گرمي نفسهايت...
نظرات شما عزیزان:
?-†?êmê§ |